غر و لندهای یک جهان سومی

غر می زنم، پس هستم

غر و لندهای یک جهان سومی

غر می زنم، پس هستم

ولی خدایی فقط بچه های معماری !!

بعد اونوقت چرا کسایی که توو رشته خاصی درس میخونن، یه سری خصوصیات مشترک دارن؟ یا یه سری اتفاقات مشترک براشون میفته؟

مثلا بچه های برق اکثرشون هَپَلی ان ! یعنی اصن به سر و وضع خودشون نمیرسن اصولا. و البته عینکی هستن.

بچه های مکانیک هم اصولا بالای 90%شون، ترم 5 لیسانس به این نتیجه میرسن که اگه کافی-من میشدن قطعا موفق تر بودن یا حتی هنر و ادبیات میخوندن. زیاد شعر میخونن بنده خداها. حقیقتا دلم واسشون میسوزه.

بچه های نرم افزار هم معمولا خدای آرشیو هستند. پی دی اف آموزش همه چیز رو دارن! از طراحی وب گرفته تا نحوه زایمان طبیعی در 21 روز! و معمولا کمتر 2% پی دی اف ها هم خونده نمیشه. خودشون رو اصولا از لحاظ قدرت تجزیه و تحلیل برتر از رشته های دیگه میدونن (شیشکی ِ حضار)... به عنوان مشاور برای تهیه لپتاپ بین اطرافیان فعالیت میکنن. عوض کردن ویندوز هم کار دائمیشون تووی فامیله. ولی به جون مادرم توو دانشگاه نه چیزی راجع به عوض کردن ویندوز بمون گفتن نه جنس و نوع لپتاپ!!!

سخت افزاری ها هم مظلومان عالمن. خودشون رو الکی چسبوندن به کامپیوتر، در صورتی که بیشتر برق هستن تا کامپیوتر. از ور رونده و از اون ور مونده هستن.

بچه های حسابداری هم از اونجایی که معمولا حین درس، کار گیر میارن خصوصیت خاصی از خودشون بروز نمیدن! و کاملا معمولی هستند.

از همه باحال تر هم صنایعی ها هستن. هنوز واسم سواله که چرا به اینا میگن مهندس!!! همه کاره و هیچ کاره هستن. جالبیش اینه که معمولا نسبت به بقیه دردسرتر میرن سر کار.

هنری ها هم که همواره در حال داد زدن هستن و میگن "ما با همه متفاوتیم!!!" آقا نکنید این کارو، نکنید. بالای 5-6 دستبند با رنگای مختلف به دستشون بسته میشه و در تمامی جنبش های مختلف فعالیت میکنن!

کشاورزیا ولی خدایی از همه مظلوم ترن. کلی درس و واحد توو دانشکده های عمران و فلان پاس میکنن و درسای سخت سخت میره توو پاچه شون ولی در نهایت همه فک میکنن رشته شون به کاشت گل و گیاه و درخت محدود میشه.

و اما بچه های مدیریت.... این قشر، همون قشر سرمایه داران و فلان هستن که خون ملت رو توو شیشه میکنن. اگه همه دانشکده های عالم شلوغ شه و در اعتصاب به سر ببرن، این دانشکده به فکر اینه که چجور میشه یه پروژه و طرح رو بکنن توو پاچه یه نفر. غیر از پول و استفاده (بخونید سواستفاده) به چیز دیگه ای فکر نمیشه. افراد و اساتید رو به شکل اسکناس و رابطه بیزینسی میبینن. تووی هیچ رابطه ای که واسشون پول و منفعت نداره، وارد نمیشن. یه ضرب المثل معروف هست که میگه "آدم خوب، آدم با پروژه س". خب به حال ماهیت رشته مونه دیگه. گیر نده!


پ.ن.: احیانا لازم که نیست بگم من دو رشته ای هستم؟! لازمه؟ یا خودتون فهمیدید؟ ;) نه! خدایی اگه لازمه بگید تا توضیح بدم... عجب رویی دارید ها!!!! (اسمایلی خود درگیری)

فتو بلاگ یک جهان سومی

جناب آقای شوفر فرمودند که فتوبلاگ بزنم. خب ایده خوبی بود. اینطوری واسه خودم هم انگیزه بیشتری میشه که واسه عکاسی بیشتر وقت بزارم.

اینم فتو بلاگ من. تووی گودر هم میتونید به لیستتون اضافه ش کنید. فید و خوراک و اینجور حرفا داره پایین صفحه. خود آدرس هم مستقیم میتونید بزارید. اگر هم موفق به اضافه کردنش به گودر نشدید به تایر چپ ماشین باباتون (یا عمه تون حتی!). چیز خاصی رو از دست ندادید.

یه جهان سومی، هیچ وقت عوض نمیشه

با 3 هزار میلیارد چه کار میشه کرد؟

خب من اگه 3 هزار میلیارد داشتم اولین کاری که میکردم این بود که میشمردمشون که سرم کلاه نرفته باشه و 3 هزار تاش درست باشه. بعدش طبق لیستی که تهیه کردم باید به سراغ عمه یه سری از آدما برم. بله. من یه لیست بلند بالایی دارم به اسم aunts list که لیست عمه یه سریا تووش نوشته شده! که باید سر وقت سراغشون برم.

خب بعد از اینکه دونه دونه aunts list رو به صفر رسوندم (مث گودر) باید ببینم چقد از پولم باقی مونده. طبیعتا انقدی هست که یه پراید کــُره ای بگیرم! بعد از خرید پراید باید شیشه هاش رو برقی کنم البته و یه سیستم خوب رووش بندازم. (میدونید که پراید کره ای های قدیمی شیشه هاش برقی نیست؟) به هر حال امیدوارم زیاد خرج ور نداره. جمعه به جمعه هم میرم جاده چالوس ابی گوش میدم.

گام بعدی اینه که یه سری رفتارهام رو عوض کنم. مثلا کارت مترو رو دیگه 10 تومن 10 تومن شارژ میکنم نه 2 تومن 2 تومن. به هر حال زود تموم میشه شارژش. یا اینکه با ساندویچم نوشابه هم میگیرم. اصن سون آپ میگیرم، به جای اینکه هی بگم من نوشابه رو ترک کردم!

خب امیدوارم توو این فاصله کسی به aunts list اضافه نشده باشه که خرج داره کم کم زیاد میشه. به فلافلی سر سیزدهم گوهردشت هم میگم هر روز واسم یه سمبوسه بیاره. یه چیز دیگه هم هست که نمیدونم چقد خرج داره! و اون اینه که نمیدونم چقد باید بدم تا اون کنترل لعنتی تلویزیون رو از دست بابام بگیرم!!!  اصن شاید پولم به این یکی نرسه.(لازمه بگم چقد این مورد روو نـِـروم میره یا باید به میزان فهم مخاطب اطمینان کنم؟ بگید، خجالت نکشید...)

باور بفرمایید الان یه ربعه "پرانتز" جمله قبلی رو گذاشتم ولی دیگه نمیدونم چی بنویسم. احساس خوشبختی میکنم الان. آخیش....


پ.ن.: ولی خدایی من نوشابه رو ترک کردم و نوشابه خور نیستم.