غر و لندهای یک جهان سومی

غر می زنم، پس هستم

غر و لندهای یک جهان سومی

غر می زنم، پس هستم

اگر دین ندارید، حرمت نگه دارید

ظهر عاشورا بود. رفتم بیرون. برعکس سال های قبل.
وارد خیابون اصلی میشم. تراکم جمعیت خیلی زیاده . پیر و جوون و دختر و پسر. برای عکس رفتم. شاید که چند صحنه شکار بشه. رنگ رژ و بوی عطر و برق موو، خود نمایی می کنه. کم کم شک میکنم که عاشوراس ولی به رووی خودم نمیارم. ترجیح میدم صحنه های خوب رو شکار کنم و حواسم به دوربینم باشه.
دو دخترک که حدودا همسن من هستند، جلوی من راه میخرامند. دخترک، وسط جمعیت و شلوغی، بوسه ای بر لب دوست خود میزد. شاید به یاد لبِ تشنه کربلایی ها! اطرافیان محو تماشا و تعجب. و منی که دیگر تعجب نخواهم کرد از این همه عادت. حالم بد میشود. رد میشوم.
پسرک زنجیر زن، با یک زنجیره طلا بر گردن، نمیداند چشمان هیزش چطور سیراب کند. حالم همچنان بدتر میشود.
نیاز به قدرت تصور نیست. به راحتی میتوان تصور کرد که اینجا شوی فشن است. غلظت آرایش دخترک ها رووی اعصابم راه میرود. و چقدر که نمایش اعضا و جوارح مد شده این روزها!
بده بستان شماره و آمار بازی حالم را بیشتر بد میکند.
سردم میشود. برمیگردم خانه.
استراحت میکنم. تلویزیون را روشن میکنم. بـ.ی بــ/ی سی خبر انفجار میدهد. لعنتی کارش همین است. مادر افغان کفش کتونی پسرش در دستش است. گریه میکند. زار میزند و کتونی را میبوست.
خبر بعدی جاری شدن اشک کودکان سوری را نشان میدهد. پدر خود را تازه از دست داده اند.



یاد امام حسین (ع) می افتم.


پ.ن.: اینجا رو از دست ندید.

نظرات 8 + ارسال نظر
بیتا سه‌شنبه 15 آذر 1390 ساعت 19:34

سلام

موافقم....گاهی سکوت بهترین راهه...اما واقعاً نمی شه سکوت کرد .. به کجا داریم می رسیم واقعاً؟؟؟

سلام.
اصولا کار خاصی نمیشه کرد.
نمیدونم واقعا

2rnaa سه‌شنبه 15 آذر 1390 ساعت 20:15

با اینکه امسال اصلن توو این ایام بیرون نرفتم، اما دقیقن میدونم چی میگی...

کاش منم امسال نمیرفتم بیرون. خوشحالم که سال های قبل نمیرفتم

تو چهارشنبه 16 آذر 1390 ساعت 01:31 http://chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com/

آقای چه کرمی که بری بیرون بشین توی خونه یه عالمه سوژه توی همون خونه واسه عکاسی هست...

100% موافقم.

فری شنبه 19 آذر 1390 ساعت 23:50 http://fffery.blogsky.com/

خدا رو شکر که من همچین چیزایی ندیدم!!!

خدا رو شکر.

[ بدون نام ] جمعه 25 آذر 1390 ساعت 18:49

سلام
آقا آرش چه کم هستی
کلا نیستی
خدا کنه اوضاع بر وفق مراد باشه ..
آقا شما حرفات رو تو توئیت که نمی گی ...تو بلاگ هم نمی گی
آقا نکنه زن گرفتی ..
یا شاید هم گیرل فِِرند گرفتی (داف )
حرفاتو واسه اون می گی (شوخی کردم )
آقا بنویس ..ما خوشحال میشیم از حضورتان

سلام
هستم. ولی نت ندارم. 1-2 روز دیگه وصل میشه. چن روز هم سفر بودم. این شد که کلا نبودم این چند روز.

چشم. مینویسم

[ بدون نام ] یکشنبه 27 آذر 1390 ساعت 15:17

خب خدا رو شکر که حالتون خوبه و هستین ..
چشمت بی بلا
منتظریم که بخونیمت

مرسی که انقد خوبی...

بیتا یکشنبه 27 آذر 1390 ساعت 19:30

سلام

خوبین؟

کجایین آیا؟یه آپ جدید بذارید دیگه :)

سلام.
مرسی.
هستم ولی نت درست حسابی ندارم.
چشم. مینویسم.
میاید ازم سراغ میگیرید، بم انرژی میدید

بیتا دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 10:35

ممنونم

امیدوارم به زودی این اتفاق بیفته :)

موفق باشید استاد:)

مرسی بیتا جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد