غر و لندهای یک جهان سومی

غر می زنم، پس هستم

غر و لندهای یک جهان سومی

غر می زنم، پس هستم

عامو مش ممد...

شوهر عمه ام هفته قبل فوت شد. مرد خوبی نبود! مرد عالی ای بود در واقع. یه پیر مرد نود ساله. متولد سال صفر! از موارد عجیبش میشه این رو گفت که از مادر بزرگم (مادر زنش) بزرگتر بود. چیزایی که ازش میدونم اینه که گویا مادرش روسی بوده. و گویا مادرش پزشک بوده. یه روایت دیگه هم هست که میگه معلم بوده مادرش ولی قطع به یقین روس بوده مادرش. پدرش هم آذری بوده طبیعتا چون خودش آذری بود. دوران 28 مرداد نمیدونم کدوم وری بوده ولی بعد از اون قضایا از ترسش فرار میکنه میره اهواز. میره توو یه رستوران شروع به کار میکنه. رستوران شمــ..شاد واقع در یکی از خیابان های اهواز در مرکز بازار. در حدی که از رستوران نمیزنه بیرون و فقط راه رستوران تا خونه رو طی میکنه تا آبا از آسیاب بیفته. اسمش محمد حسین بوده. حسینش معمولا فاکتور گرفته میشد. محمد میموند. مشهد هم رفته بود و طبیعتا محمد تبدیل به ممد شد و "مش ممد" شد اسمش و از اونجایی که بزرگ همه بود و باز هم از اونجایی که ما اهوازی هستیم "عامو مش ممد" صداش میکردیم. دیگه "عامو مش ممد" یه جورایی برند بود. عامو مش ممد کسی بود که به همه کمک میکرد. تا روزهای آخرش حتی. عیدها که میرفتیم اهواز همیشه بام صحبت میکرد. راجع به انگلیسی های مادر به خطا بود همیشه. از دستشون شاکی بود. میگفت باید انقد قوی شیم که اینا (انگلیسی ها) مملکت رو چپاول نکنن!!! 

نمیدونم چرا اینا رو نوشتم. شاید چون برام آدم جالب و دوست داشتنی ای و قابل احترامی بود.

در ضمن باید بگم که متاسفانه یا خوشبختانه مش ممد هیچ وقت بچه دار نشد.

نظرات 11 + ارسال نظر
تو پنج‌شنبه 18 اسفند 1390 ساعت 00:50 http://chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com/

اینا رو نوشتی چون حالت خوب نیست از رفتنش.
نوشتی چون احساس میکنی یه عزیزی ترکت کرده...

آره. خیلی دوست داشتنی بود

راثی پور پنج‌شنبه 18 اسفند 1390 ساعت 01:01 http://rasipoor.blogsky.com

سلام

خدایش بیامرزد

سلام
ممنون.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 18 اسفند 1390 ساعت 08:44

روحش شاد
وقتی گفتی فوت شده ناراحت شده بودم ..چون می دونستم خیلی قبولش داشتی و برات قابل احترام بود
خدا ایشون و همه ی رفتگان رو بیامورزه و غرین رحمت کنه
آمین __

ممنون.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 18 اسفند 1390 ساعت 19:41

آرش من در وهله ی اول معذرت می خوام ..
بازم معذرت می خوام
و باز هم معذرت می خوام
خوبیت نداره پشت سر مرده چیزی بگیم ولی خداییش
این شوهر عمه جان خدا بیامورز شمای آرش رو چه حسابی از مادر زنش بزرگ تر بوده
مگه میشه ؟
راستی عید می خوام برم جنوب حتما ازاون رستوران غذا می خورم و فاتحه ای برا عمو مش ممد می خونم و می گم هزینه ی غذارو به حساب تو بنویسند
فقط آرش من گفته باشم ما 5 نفریم و اینکه هیچ وقت بی مخلفات غذا سفارش نمی دیم
سالاد اندونزی ماست موسیر نوشیدنی . . . (اسم نوشیدنی سانسوره ..بعد که رفتم سفارش دادم متوجه میش ی چی بوده ) و مهم تر از همه زیتون پرورده و ترشی شیر
به نظرت تو اون رستوران اکبر جوجه دارن ؟
باشه آرش جان ؟
بعد مورد دیگه اینکه ببین ..عامو مش ممد می دونست ..منم می دونم که انگیلیسی ها پدر سوخته ن ..کلی هم تو همین خراب شده ی خودمون جیره خور دارن ولی بعضی ها نمی دونن
به امید اینکه ما انقد حالیمون شه که انگلیسی ها سرمون کلاه نذارن
آمین

قضیه مال n سال پیشه. قدیمی ها اختلاف سنی زن و شوهر گویا واسشون خیلی مهم نبوده. مادر بزرگ من زود ازواج کرد و زود هم بچه دار شد. اولین بچه ش هم همین عمه ما بود. بعد اختلاف سنی مش ممد با عمه م هم انقد بود اینطوری شد. البته میگم، عادی نیست ولی به هر حال دیگه!

[ بدون نام ] جمعه 19 اسفند 1390 ساعت 12:41

نه بابا سخت نگیر عادیه
همین اانشم کلی هست ای طوری
نگفتی / بالاخره از اون رستوران به حسب جیب تو غذا بخوریم یا که نه ؟
ولی خداییش هم خسیسی هم فخر فروش
اون از باقلوا که آخرش متفق القول بام حرف خودت کردی و گفتی نهایت پولکی میارم و با کلی منت قبول کی که سوهان میاری ..آخرش تازه گفتی باقلوا
اینم از رستوران که اصلا به روی خودت نمیاری که ما یه غذا به جیب تو بخوریم
بابا انقد خساست نداره
عوضش تو بیا برو تو یه هتل چهار ستاره بیرون از شهر ما که کنار جنگله یه غذای دبش ماهیچه با کلی مخلفات بخور به حساب جیب من / خوبه ؟

شما آدرس بده، من میرم به حساب شما میخورم. البته قبلش پولش رو واریز کن تا خیالم راحت شه!

[ بدون نام ] جمعه 19 اسفند 1390 ساعت 17:40

استغفرالله . . .

این بابت یکی از توئیت هاته . . .
وای خدای من . . .

توئیت ها رو جدی نگیر! یکبارگیَ ن

[ بدون نام ] جمعه 19 اسفند 1390 ساعت 18:09

بعد اون وخت شما چی ؟
شما نمی خوای سفارش ما رو برا اون رستوران بکنی ؟
من مشکلی ندارم / بیاید بخورید هزینه ش با من
راستی آدرسشم اینه :
هتل چهار ستاره ی سالار دره _ 13 کیلومتری جاده ی ساری .سمنان / بعد از روستای پهنه کلاه / روبری کارخانه ی صنایع چوب کاغذ مازندران / جنب شهرک دویست ده واحدی

فقط غذاشهاش یه خورده گرونه ولی حرف نداره
ماهیچه ش با باقالی پلو که عالیه / مخصوص سر آشپز سرو می شه
کباب بختیاری هاشم اوکین
شیشلیک هاشم توپ
چیز دیگه ای هم بخوای داره
سلطانی / جوجه / چنجه / کوبیدهو / چلو مرغ / چلو کباب ها شم که گفتم
انواع خورشت هاشم که اعم از قورمه هو فسنجونو / خورشت بلدرچینو پرتقالشم خیلی مامانیه
میر زا قاسمی و بازم هست

به نظر همه غذا ها رو تست کردی....

من که اونجا آشنا ندارم سفارش کنم.

[ بدون نام ] جمعه 19 اسفند 1390 ساعت 18:31

همه ی همه که نه / من اینا رو اون جا خورم
شیشلیک که عاشق مزه و چاشنی و طعمشم ..عالیه
ماهیچه ش که حرف نداره / من عاشق سیب زمینی هاشم شدم آخه
احتمالا این دفعه که رفتم ماهیچه بخورم به سیب زمینی های تو خورشتش پیشنهاد ازدواج می دم
دی :
و اینکه کوبیده هاشم خوبن / سلطانی
و بختیاری هم بله
جوجه هم بله
کلا من با کباب میونه ی خوبی دارم تو غذا خوری ها
پی :

کم نیارین چه وقت؟! ;)
کباب که در اغلب اوقات خوب بوده

سایه شنبه 20 اسفند 1390 ساعت 00:32

من از اینجور پیرا که مثل این سریالا میشینن با بچه هایی که جای نوه هاشونن حرفای قشنگ قشنگ میزنن و خاطره تعریف میکنن خوشم میاد ، ولی حیف که نصیب ما نشد دیگه ، دیر به دنیا اومدم اونا از اون ور رفتن!!

ایشالله خودت واسه نوه هات تعریف کنی

دختری از هیچ جا شنبه 20 اسفند 1390 ساعت 18:31

ای بابا! خدا رحمتشون کنه. روحشون شاد :)
شاید اگر بچه دار میشد، بچه ش خلف از آب در نمی اومد. اونوقت می شد یه ننگی براش. می گن کار خدا بی حکمت نیست! تو راهشو ادامه بده خب

شاید همینطور باشه.

بیتا چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 23:54

سلام

خدا رحمتشون کنه...پیرمرده خیلی خیلی خوبی بودنفکر کنم شما رو مثل بچه خودش می دونسته با این اوصاف
منم دوست دارم وقتی رفتم واسم از این مطلب ها بنویسن مثلاً توی یه وبلاگ

ممنون.
ایشالله که همیشه سالم و شاد زندگی کنی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد