غر و لندهای یک جهان سومی

غر می زنم، پس هستم

غر و لندهای یک جهان سومی

غر می زنم، پس هستم

پایان یک وبلاگ

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نقطه سر خط

نمیدونم دقیقا چی بگم؟ از بد و بیراه گفتن خوشم نمیاد. نمیدونم دقیقا به باعث و بانی کسی که این مسخره بازی ها رو در اورد چی بگم! بله! دارم از مسخره بازی صحبت میکنم. کسایی که حتی ارزش بدو بیراه گفتن هم ندارن.

من دوست دارم اینجا بنویسم ولی دیگه نمینویسم.

من دوست نداشتم فتوبلاگم رو پاک کنم ولی کردم.

من دوست نداشتم توئـ..یترم پروتکت باشه، ولی پروتکت شد.

دوستایی که اینجا پیدا کردم رو دوست داشتم.

از «دکتر بوووق» گرفته تا «بیتا» و «شوفر» و «علی» و «تو» و «فری» و خیلی کسای دیگه که الان حضور ذهنم ندارم.

به هر حال من دیگه اینجا نخواهم نوشت و این پست، پست یکی مونده به آخرم خواهد بود. بعد از ساخت آدرس جدید به بلاگ دوستان سر میزنم و آدرس رو براشون خواهم گذاشت. اگر هم کسی از قلم افتاد، پیام خصوصی بزاره.



بی لیاقت!

این وبلاگ تا مدتی نه چندان دور، به دلیل آنچه «ورود نا اهلان و بی ادبان» نام دارد، تعطیل خواهد شد.

آدرس جدید فقط به اهلان داده میشود.


پ.ن.: بعد از تعطیل شدن اینجا، دوستان «اهل» لطفا پیام خصوصی بدن تا آدرس جدید رو براشون بفرستم.


مخاطب خاص: 

1. حتی لیاقت خوندن نوشته هام رو هم نداشتی. 

2. ایگنور شدی.

3. آدرس فتوبلاگ هم عوض شد.

4. توئیتر هم پروتکت شد.

6. جسارتا دیوث هم خودتی!

7. قیافت الان باید دیدنی باشه!

8. حیف بود به عدد 7 ختم بشه

وطن چیست؟ دو نمره

طاقتم کم شده. صبرم کمتر شده. البته نه در مورد همه پدیده ها. در مورد پدیده های بد! دیگه تصویر یه مشت عوضی رو نمیتونم توو تلویزیون تحمل کنم. مملکتی که من دوسش داشتم (و دارم همچنان احتمالا) برام تبدیل به عذاب شده. من عن خاصی نیستم ولی از مردم ایران به جد بدم میاد. از فرهنگ کشورمون عقم میگیره. میخوام رووش بالا بیارم.

چند وقت پیش داشتم فکر میکردم که وطن یعنی چی؟ تا حالا به این سوال فکر کردید؟ تا حالا فکر کردید که چرا آدم باید وطنش رو دوست داشته باشه؟ مگه وطن چیه؟ مردمشه؟ تمدنشه؟ فرهنگشه؟ دولتشه؟ چیه؟ اگه هر کدوم از این موارد فوق باشه که بنده از همین لحظه از دوست داشتن و حب وطن و این جور چیزها اعلام برائت میکنم. نه! اینها نیست. نمیدونم چیه ولی اینها نیست.

دارم شک میکنم.

دولتش داره به وقیح ترین شکل ممکن شهروندانش رو تحقیر میکنه. اگر حس تحقیر شدن بهتون دست نداده، باید با عرض پوزش خدمتتون بگم که مشکل از شماست.

آدماش به بدترین شکل ممکن باهات برخورد میکنن. اگه باز هم این حس بهتون دست نداده، باز هم مشکل از شماست. شک نکنید.

قبلا مطمئن بودم که بعد از رفتنم برمیگردم. شک کردم.

نمیدونم! دارم به نتایج غیر جالبی میرسم.

بگذار بال بزند...

یه نظریه تووی علوم اجتماعی هست که طبق معمول به علوم دیگه از جمله مدیریت و روانشناسی و علوم سیـ/اسی و ... سرایت پیدا کرده، به اسم نظریه آشوب یا همون نظم در بی نظمی.

یه مثال معروفی برای توضیح این نظریه هست که میگه «بال زدن پروانه در آمستردام باعث به وجود آمدن طوفانی بزرگ در توکیو می شود!». حالا اینکه این حرف رو یه دانشمند علوم اجتماعی زده یا یه دانشمند هوا شناسی اصلا مهم نیست. مهم بال زدن پروانه س که منجر به ایجاد طوفان میشه.

یه کم به این مفهوم فکر کنید. برای بوجود آوردن تغییرات بزرگ همیشه لازم نیست که تلاش فراوان بکنید، فقط کافیه ببینید بال زدن پروانه کجای کارتونه. توی این تئوری، به «بال زدن پروانه» میگن اهرم. اهرم های زندگیتون رو بشناسید. تکونشون بدید. شاید طوفانی به پا شد...

باید بیشتر توضیح بدم ولی حال و حوصله ندارم بیشتر از این توضیح بدم. اگه منظورم رو متوجه شده باشید الان دارید فکر میکنید، اگر الان به فکر فرو نرفتید مشکل رو گردن فراخی من بابت مختصر گفتن بندازید. شما تقصیری ندارید.